یکی از اسمای حسنای الهی عادل است که این گونه صفت عدل و عدالت را به خدا نسبت می دهیم. البته در فهم عدالت خدا باید پیش از هر چیز به این نکته توجه شود که خدا حق است و او خاستگاه هر حقی است. از این روست که خدا درباره این که حق مطلق و حقیقی خود اوست، می گوید: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ؛ به تحقیق نشانه هاى خود را در افقهاى گوناگون و در نفوس ایشان نموده تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد و مشهود هر چیزى است.(فصلت، آیه 53)
در جایی دیگر نیز می فرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ؛ این قدرت نماییها بدان سبب است که خدا خود حق است؛ و اوست که مردگان را زنده مى کند و هم اوست که بر هر چیزى تواناست. (حج، آیه 6)
هم چنین خدا درباره این که خود منشا و خاستگاه هر حقی است می فرماید: الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ همه حق از پروردگار توست.(بقره، آیه 147؛ هود، آیه 17؛ یونس، آیه 94؛ سجده، آیه 3)
بنابراین، همین خدا است که خاستگاه قوانین تکوینی و تشریعی است. پس اگر از حقوق و قوانین طبیعی و تکوینی چون عدل سخن به میان می آید مراد همان قوانین الهی است که حاکم بر جان و جامعه و جهان است؛ زیرا عدالت به معنای اعطای حق هر صاحب حق، یا قرار دادن و وضع هر چیزی در جایگاه حق و مناسب خودش، همان حق و جایگاهی است که خداوند بر هر چیزی قرار داده است.
به سخن دیگر، خدا وقتی چیزی را خلق می کند، جایگاه و مقدری برای او قرار می دهد که همان مقام حق و جایگاه عدل اوست. خداوند می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ همانا هر چیزی را به قدر و اندازه ای آفریده ایم.(قمر، آیه 46)
این مقدرات هر چیزی همان مقام عدل و حق هر چیزی است. در حقیقت اگر در صنایع انسانی، صنعت قانون تابع است و انسان اول قوانین حاکم بر چیزها را می شناسد، سپس بر اساس آن قانون مانند قانون بادها صنعت چون هواپیما را می سازد؛ در صنایع الهی این قانون است که تابع خلقت است؛ به این معنا که خداوند خلقتی را می سازد که از درون آن قانون بیرون می آید؛ قوانین بادها از خلقت بادها گرفته می شود. پس در خلقت، قانون تابع و خلقت الهی متبوع است؛ در حالی که در صنعت انسانی، قانون متبوع و صنعت تابع قانون الهی است.
بر این اساس، وقتی ما از عدل الهی سخن می گوییم، قوانین حاکمی است که از خلقت و مقدرات الهی نسبت به آن چیز به دست می آید. پس هر چیزی اگر در جای حق و مقدر الهی قرار گیرد، عدل است و اگر خارج از آن بود، ظلم می شود. از همین روست که صفت ظلم را نمی توان به خدا نسبت داد؛ زیرا عدل همانند هر قانون تکوینی و طبیعی و تشریعی دیگر نتیجه فعل الهی است که همان مقدرات آن چیز است؛ زیرا اگر بر عکس بود و یک قانون نانوشته یا نوشته ای قبل از خلقت باشد، پس این خدا است که تابع قانونی است که یکی دیگر نوشته و این دیگر خدا نیست، بلکه خود مخلوق چیز دیگری است؛ و از آن جایی که پیش از خدا چیزی یا کسی معنا ندارد، پس این قانون است که متبوع خلقت الهی و خود خدا است، نه آن که خدا تابع قوانین باشد و قوانین حاکم بر خدا باشند. از این روست که می گوییم درباره خدا باید گفت: «یجب عنه، از او چیزی به عنوان واجب بر می آید»؛ نه «یجب علیه» که به معنای آن است که بر خدا واجب است. پس واجب به عنوان یک حکم تکوینی و یا تشریعی از او یا فعل او که خاستگاه حق است بیرون می آید و این قانون است که تابع خدا و خلقت اوست نه این که خدا تابع قانونی باشد. عدل نیز این گونه است که تابع خدا و خلقت اوست نه آن که خدا و خلقت او تابع قانونی به نام عدل و عدالت باشد.
پس وقتی می گوییم: فلان چیز عدل است یا فلان چیز ظلم، یعنی ذات اقدس الهی که مثلاً «الف» را آفرید، «الف» این مخلوق الهی آثاری دارد که حفظ آن آثار میشود عدل، و گرفتن آن آثار و حقوق از «الف» میشود ظلم. پس ما عدل و ظلم را از فعل و کار خدا میگیریم؛ و کار خدا متبوع عدل است؛ زیرا خدا اشیا را میآفریند، و برای هر شیئی آثار ، لوازم و منافع قرار میدهد. این امور حقِ آن اشیاء است که باید ادا شود تا عدالت نسبت به آن چیز جاری شود. بر همین اساس از ذات اقدس الهی سوال نمی شود؛ زیرا سوال به این معنا یعنی بازخواست معنا ندارد و محال است. خدا در این باره می فرماید: لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ؛ در آنچه خدا انجام مى دهد چون و چرا راه ندارد؛ ولى انسانها سؤال می شوند.(انبیاء، آیه 23)